محل تبلیغات شما

 

 

توچنین خوب چرایی.

 

تو را از که بخواهم جز خودت؟
وقتی در پنهانی‌ترین لایه‌ی ذهنِ نا‌آرامم

جوری با تو آرام می‌گیرم انگار که از اول برای هم ساخته شده‌ایم.

همان جایی که

در من مرز نداری و همه‌ی بغض‌هایی را که

در خودم حبس کرده‌ام به شکستن وا می‌داری.

من و تو و اوج بی‌وزنی!

انگار ازل را به ابد دوخته‌ایم، چشم در چشم هم


تو را از کدام روزنه‌ی نور تماشا کنم که چشم، تابِ دیدن داشته باشد

و دل، قرارِ تماشا؟

با کدام واژه‌ی بلاتکلیف می‌شود تو را فراتر از مهربان صدا کرد

 در دنیایی که نه زبانی هست برای گفتن و نه زمانی برای خلوت کردن؟!

جز دلی که در واقعیت و رویا باخته‌ام، چطور می‌شود به اعماق دلت راه پیدا کرد؟!


وقتی صدفِ جا‌مانده ‌از‌ موج را از یاد نمی‌بری و دریاوار هر جا بروی مرا به خودت بر‌می‌گردانی.


تو را از که بخواهم جز خدا؟!


در من جاری باش و صدایت را در گوشم جا بگذار که خدا با تو
به من عشق می‌ورزد.

 

تو چنین خوب چرایی ...

یلدایِ بدونِ تو . . .

خوب ترین روزِ خدا . . .

تو ,انگار ,هم ,کدام ,می‌شود ,چشم ,را از ,که در ,تو را ,که بخواهم ,از که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دوچرخه